زمان جاری : چهارشنبه 13 تیر 1403 - 12:58 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم


سلام مهمان گرامي؛
مهمان گرامي، براي مشاهده تالار با امکانات کامل ميبايست از طريق ايــن ليـــنک ثبت نام کنيد


آیا میدانید؟ ایا میدانید :






تعداد بازدید 75
نویسنده پیام
mahla آفلاین



ارسال‌ها : 5
عضویت: 8 /10 /1395
در دادگاه خــانواده (طنز)

حاج

آقا(قاضی): خودتونو کامل معرفی کنید

- شوهر: کاظم! برو بچ بهم میگن کاظم لب شتری! دیلپم ردی! ۲۳ ساله!

- زن : نازیلا! لیسانس هنرهای تجسمی از دانشکده سیکتیروارد فرانسه! ۲۰

ساله!

حاج آقا : چه جوری با هم آشنا شدید؟

- شوهر : عرضم به حضور اَ نورت حاجی! ایشون مارو پسند کردن!

مام دیدیم دختر خوبیه گرفتیمش!!!

- زن: حاج آقا می بینین چه بی چشمو روئه! حاج آقا تازه سابقه دارم هست!

- شوهر: حاجی چرت میگه! من فقط دو سال اوفتادم زندان اونم با بی گناهیه

کامل!

حاج آقا : جرمت چی بود؟

شوهر : حاجی جرم که نمی شه بهش گفت!

داش کوچیکم حرف گوش نمیکرد … مختوع النسلش کردم !

- زن : حاج آقا می بینین چقد بی احساسه !

- حاج آقا : خواهر من شما به چه دلیلی تقاضایه طلاق کردین ؟

- زن : حاج آقا ما الان درست ۳ ساله که ازدواج کردیم ولی این آقا اصلا

عوض نشده!

- شوهر : دهه ! بابا بکش بیرون ! حاجی بده اصالتمو از دست ندادم ؟

- حاج آقا : خواهر من شما فقط به خاطر اینکه ایشون عوض نشده میخواین

طلاق بگــــــــیرین؟

- زن : حاج آقا اولش فکر میکردم درست میشه ! گفتم آدمش میکنم ! مدرنش

میکنم !

حـاج آقا این شوهر من نمیفهمه تمدن چیه ! نمیدونه مدرنیسم چیه!

- شوهر : بابا! را به را گیر میده ! این کارو بکن ! این کارو نکن !

این لباسو بپـــوش !! اونو نپوش ! حاجی طاقت مام حدی داره !

- زن : حاج آقا به خدا منم تو فامیل آبرو دارم ! دوست دارم شوهرم شیک

ترین لباسارو بپـوشه!

- شوهر : حاجی میخوایم بریم خونه اون بابای قالپاقش !!!

گیر میده میگه باید کروات بزنی ! به مولا آدم با کروات یبوست میگره !

نفسمون میات بالا ولی پایین رفتنش با شابدوالعظیـــمه !

حاجی ما از بچگی عادت داشتیم دو سه تا تکمه مون وا باشه !!

- حاج آقا : خواهر من حق با ایشونه !

- زن: حاج آقا بهش میگم تو خونه زیرشلواری نپوش ! یکی میاد زشته ! حد

اقل شلوارک بپوش!

- شوهر : حاجی من اصن بدون زیرشلواری خوابم نمی بره ! بابا چاردیواری

اختیاری !

- حاجی جونم برات بگه که گیر داده خفن که سیغار نکش !

رفته برام پیپ خریته ! آخه خداییـــش این سوسول بازیا به ما میات؟!!

- زن : حاج آقا شما نمیدونین من چقدر سعی کردم حرف زدن اینو درست کنم !

نشد که نشد !

- شوهر : حاجی رفته واسه من معلم خصوصی گرفته ! فارسی را درست صوبت کنیم !

دیــــگه روم نمیشه جولو بچه محلا سرمو بلند کنم !

حاجی خسته مونده از سر کار میام خونه به جای چایی واسه من کافی شاپ

میاره ! درســته آخه ؟!

حاجی از وقتی گرفتمش ۳۰ کیلو کم کردم ! از بس که از این غذا

تیتــیشـیا داده به خورده ما!!!

لازانتـیا و بیف استراگانورف و اسپاقرتی و از این آت آشغالاحاجی هرکی یه سلیقه ای داره ! خب منم عاشق آب سیرابی با کیک تیتاپم !!!

- زن : حاج آقا یه روز نمی شه دعوا راه نندازه ! چند بار گرفتنش با

وثیقه آزادش کردیم

- شوهر : آره ! رو زنم تعصب دارم ! کسی نیگا چپ بهش بکنه ! ... !!!

حاج آقا:خب شما که اینهمه با هم اختلاف فرهنگی و اقتصادی داشتین چرا

با هــــــــم ازدواج کردین ؟

زن : عاشقش بودم ! دیوونش بودم ! هنوزم هستم...

!!!


امضای کاربر :



چهارشنبه 08 دی 1395 - 11:53
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :


تماس با ما | در دادگاه خــانواده (طنز) | بازگشت به بالا | پیوند سایتی RSS